وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است