ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام