ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده