ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام