گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست