عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد