بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده