کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست