ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت