میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی