او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟