میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی