هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
شب تا به سحر نماز میخواند علی
با دیدۀ تر، نماز میخواند علی
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام