صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را