وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم