ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها