با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را