ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز