یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود