ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را