ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست