هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد