از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم