ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را