شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد