ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...