بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن