میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی