عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم