ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام