ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام