از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام