ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام