سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند