عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم