ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم