بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده