سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده