ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟