بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز