ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد