ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند