کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست