همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز