میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی