سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز