همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر