آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را