گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده