چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست